سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 

 

 

   

 
 

7

 

به ساعت نگاه می کنم
حدود سه ی نصف شب است
چشم می بندم تا مباد که چشمانت را از یاد برده باشم

و طبق عادت کنار پنجره می روم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه های کش دار شب گردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس

از شوق به هوا می پرم چون کودکی ام
و خوش حال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری ! از شوق به هوا می پرم
و خوب می دانم
سال هاست که مرده ام.

«حسین پناهی»

پ . ن : می خواهم برای پست بعدی حرفهایی را بنویسم که این روزها کمتر از امتحان زیست به آنها بها داده ام!


 

mEhDi | 86/1/30 | comments()

 

 

 

 

6

 

من اینجا را دوست ندارم ؛
بگذارید بروم...


 

mEhDi | 86/1/25 | comments()

 

 

 

 

5

 

ترجیه میدم به چیزهایی که به دست آوردم فکر کنم...

 

mEhDi | 86/1/22 | comments()

 

 

 

 

4

 

بعضی وقتا باید خندید ‍؛
مهم نیست به چی
مهم اینه که حس درونیتو کسی نفهمه!


 

mEhDi | 86/1/19 | comments()

 

 

 

 

3

 

آنها به من می خندند ؛
نمی دانند که من بیشتر به آنها می خندم!

زنده به گور - صادق هدایت


 

mEhDi | 86/1/15 | comments()

 

 

 

 

2

 

از این گریه چه می دونی
نه دردمی ، نه درمونی
به چه امید میخوای باشی
به پیش دردام بمونی


 

mEhDi | 86/1/6 | comments()

 

 

 

 

1

 

کات!
دوباره ضبط می کنیم!
انگار در این تقاطع زیادی بیراهه رفته ام. باید برگردم و از اول شروع کنم. من اینجا تکه هایم را گم کرده ام. حرف هایم را هم همین طور. پس از اول!
صدا
دوربین
حرکت

« تقاطع »


 

mEhDi | 86/1/3 | comments()

 

 

 

 

<      1   2      

 

 

oLDER nOTES

بهار 1386
تابستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1387
زمستان 1386

 

lINKS