33
قرار به حرف زدنهاز اول تا آخروسط این عبور و مرورمیون این روزهایی که روشنیش چشم رو میزنهدرسته یه حرفهایی به ذهن میاداما به زبون آوردنش سختهآدم می مونه چی بگه قرار که به حرف زدنهاما واژه ها رو گم کردمبازم بی خیال. * پاییز آمد.
قرار به حرف زدنهاز اول تا آخروسط این عبور و مرورمیون این روزهایی که روشنیش چشم رو میزنهدرسته یه حرفهایی به ذهن میاداما به زبون آوردنش سختهآدم می مونه چی بگه
قرار که به حرف زدنهاما واژه ها رو گم کردمبازم بی خیال.
* پاییز آمد.
mEhDi | 86/7/12 | comments()
oLDER nOTES
بهار 1386تابستان 1386پاییز 1386تابستان 1387زمستان 1386
lINKS